معنی طلای انگلیسی
حل جدول
گلد
طلای خالص
ساو، زرساو
طلای هندی
هیر
طلای سفید
کهله
پلاتین
طلای سپید
پلاتین, پلاتینشک, کهله
طلای سبز
جنگل
طلای سیاه
نفت
طلای قالبی
شمش
لغت نامه دهخدا
طلای دوبتی. [طِ / طَ ی ِ دُ ب ُ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) اشرفی که هر دو رو صورت داشته باشد. محمد رفیع واعظ قزوینی راست:
قبله ٔ طاعت این قوم طلای دوبتی است
طاق درهای خسان نائب محراب بود.
(از آنندراج).
طلای کشته
طلای کشته. [طِ / طَ ی ِ ک ُ ت َ / ت ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) از عالم سیماب کشته. علی رضای تجلی راست:
بی توبر من ماهتاب امشب شب دیگر شده ست
نور شمعم چون طلای کشته خاکستر شده ست.
(از آنندراج).
فرهنگ فارسی هوشیار
تلای ناب ده دهی
معادل ابجد
231